(*_*) با هم نخندیم *** به هم بخندیم (*_*)
 
 
شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 20:7 ::  نويسنده : sara & mobina

 

دارو چیست !؟

دارو عبارت است از مجموعه عوارضی جانبی

که بعضاً اثرات درمانی هم دارد برای رفع این عوارض جانبی

داروهای دیگری تجویز  می‌شوند که خود این چرخه را تا نابودی کامل بیمار طی می‌کنند!

.

.

.

شما یادتون نمیاد یه مسترابایی بود بصورت ذوزنقه

خودش اینجا بود سوراخش نزدیک هسته کره زمین

لامصب خیلی ازشون میترسیدم :|

.

.

.

یه بارم ما یه دونه هندونه خوردیم

در حدی که کم مونده بود پوستش سوراخ شه !

فرداش رفتگر محلمون در زد و گفت :

اگه دیگه بااین پوست هندونه کاری ندارین من ببرمش  :|

.

.

.

یکی از دردناک ترین اتفاقاتی که تو خرداد ماه می افته

شیرین شدن گوجه سبزه !

.

.

.

یک شباهت اساسی بین مهندس های کامپیوتر و دکترها هست!

و اونم اینه که از هر چی سر در نمیارن می گن ویروسه!

.

.

.

یه مثل جدید هست که میگه :

حق ﺑﻪ حقدﺍﺭ ﻧﻤﯽﺭﺳﻪ

ﺣﻖ ﺑﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ، ﺷﺎﻧسدﺍﺭ ، ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺩﺍﺭ ، ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖ ﺩﺍﺭ ﻣیرﺳﻪ !

.

.

.

 آقایون عزیزی که اعتقاد دارید لوازم آرایش تحریم میشه کلی می خندید…!

به اینم فکر کردید که این قرص و پودرهای بدنسازی تحریم بشه کی باید بخنده؟

گفتم در جریان باشید :))

.

.

.

پشت نویسی کارت عروسی حیف نون :

جناب آقای بزرگ زاده به اتفاق خانواده محترم:

به جز پسر وسطی بیشعور الاف معتاد بی سواد

خاک تو سرتون با این بچه بزرگ کردنتون ، اصلا نمی خواید بیاید !

.

.

.

 

ﺑﺎﺑﺎ : ﻣﻨﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﻳﺎ ﻣﺎﻣﺎنُ ؟

ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎﺗﻮنُ

ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟

ﺑﭽﻪ : ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ

ﺑﺎﺑﺎ : ﺧﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﻳﻨﻰ ﺗﻮ ﻣﺎﻣﺎﻧﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺩﻳﮕﻪ

ﺑﭽﻪ : ﻧﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟

ﺑﭽﻪ : ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ

ﺑﺎﺑﺎ : ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ؟؟؟

ﺑﭽﻪ : ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻼً ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺑﻮﺩﻡ :)))

ﺑﺎﺑﺎ :|

.

.

.

 

ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻳﻪ ﭼﻴﻨﻴﻪ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺎﻻﻱ ﻛﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﻧﻪ:

“ﺳﺎ ﻻﻭهیو ﻻﻥ ﻫﻴﻦ ﺷﻴﻦ ﺗﺎ ﻧﻴﻲ”

ﻳﻬﻮ ﺍﺯ ﻛﻮﻩ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺎﺩ:

کیصافط ! ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﮕﻮ

.

.

.

یه بار بابام گفت برو چایی بریز

منم گفتم تو نزدیک تری به آشپزخونه. برو بریز بیار بخوریم

پاشد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت حالا تو نزدیک تری. برو بریز بیار بخوریم.

.

.

.

مامانم باهام لج کرده می‌گه:

از بس هر دختری نشونت دادیم یه ایرادی گرفتی

اگه دختر مورد علاقت پیدا شد اسید می‌پاشم روش!

.

.

.

ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻋﻘﻞ ﺣﮑﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺧﺮ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺑﯿﺎﯼ

ﭘﺎﯾﯿﻦ ،ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺐ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺷﯽ !

.

.

.

مهم این نیست که رفتی ، مهم اینه که دیگه برنگردی

:دی

.

.

.

عشق وقتی بشود دات کامی

حاصلش نیست بجز ناکامی

نتیجه گیری : برید عشق های دات ای ار ی پیدا کنید !

.

.

.

 

لازم است گاهی تلفن را برداری، شماره کسی را که مدتها باش قهر بودی را بگیری

گوشی را که برداشت، فحش بدهی، مبادا یادش رفته باشه که هنوز قهرید …!

.

.

.

بابام داشت به دوستش شنا یاد میداد

گفت : حالا پاهای عقبتو تکون بده !

.

.

.

 

رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داریم ۷۵ تومن

خوانسار هم هست ۵۷ تومن

عسل ۳ تومنی و ۵ تومنی هم داریم …

فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده !

.

.

.

میگن تو قیامــت تک تک دیوارها و مبل ها و فرش هایی که بهشون دماغ مالیدی

میان شهادت میدن :|

ﺣﺎﻻ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﻮﺩ ﺩاﻧﻴﺪ !

.

.

.

بدیه هدفون اینه که هروخت میزنم به گوشم

با نگا کردن به چشم اطرافیام احساس میکنم وارد یه بازیه کثیف شدم

که خودم ازش خبر ندارم همش استرس میگیرم :|

.

.

.

 

بعضی شبا که خوابم نمی بره، یه جوری که مغزم بشنوه می گم:

خوب! برم یه کتابی بیارم بخونم…

هیچی دیگه، اصلا بیهوش می شم!

.

.

.

چند روزه بدجور سرما خوردم

دیشب مامانم میگه پسرم فردا نرو دانشگاه، عزیزم استراحت کن!

منم نرفتم.

هیچی دیگه از صب ساعت ۶ دارم کابینتا رو دستمال میکشم

بعدش باید دیوارای آشپزخونه رو تمیز کنم

الانم داره فرشای پذیرائی رو جمع میکنه که بشورم

.

.

.


یه دوست چینی داشتم !

مریض شد

ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩتش رفتم ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ

کنار تختش واسادم …

دوست چینیم بهم ﮔﻔﺖ : ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭﻭن…

ﺟوﻥ ﺩﺍﺩ بدبخت…!!!

ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ رفتم ﭼﻴﻦ…

اونجا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم

اون مرد چینی بهم گفت :

ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓططﻄﻄ

.

.

.


ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﮔﺮﺍﻳﻲ ﭼﻴﺴﺖ ؟!

ﻧﻮﻋﻲ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺭﻭﺍﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﺮﻳﮏ ﺑﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭﺏ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﻣﻲﮐﻨﺪ،

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺻﻼ ﻣﻴﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺍﺯ ﻋﻼﺋﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﻴﺸﻮﺩ

ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ ﺩﺭﺏ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻲﮐﻨﺪ،

ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭﺏ ﺭﺍ ﻣﻲﺑﻨﺪﺩ

ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﻭﻓﻮﺭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺘﻮﻟﺪﻳﻦ ﺩﻫﻪﻫﺎﻱ ۶۰ ﻭ ۷۰ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻲﺧﻮﺭﺩ!

 



 


زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به

اتاق خواب سر زد
ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید
بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را
با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.
بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد
با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است.
شوهرش گفت سلام عزیزم!
پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند
بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند

راستی بهشون سلام کردی؟؟؟؟؟؟

 



شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : sara & mobina

 

یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش …
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت …

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد …

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه …
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر …
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره …

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت …
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت …
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه …

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

 



شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 19:20 ::  نويسنده : sara & mobina

 

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد،
طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید.
فروشنده گفت: "-این طوطی؟ سه چهار میلیون! ... و
دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!"
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت،
رو به فروشنده گفت: "- پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد"
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت این بالای شش هفت میلیونه...
چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه مرد نا امید نشد و
طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود،
گفت: "- این که مردنی است و حتماً ارزان... "
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه...
چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه...
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که
بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ هایش هوا بود....
انگار نفس هم نمی کشید.
"- این یکی را می خرم که پیداست مرده، حرف که نمی زند،
حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد..."
- این یکی؟!... اصلاً فکرش رو نکن! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!
"- آخه چرا؟ مگه اینم شعر می خونه؟"
"- نه...! شعر نمی خونه،
حتی ندیدم تا امروز حرف بزنه،
اصلا هیچ کاری نمی کنه...
اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد!

 



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان با هم نخندیم *** به هم بخندیم و آدرس firesmile.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 227
بازدید کل : 100478
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 97
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


Powered by webloger ◄┤

> script type="text/javascript" src="http://bpmaker.giffy.me/userdata/user/35/35239/8/parts.js">

ゆるふわ(*´`)